loading...
reyhanahaa
نازبوی بازدید : 5 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (1)

دختر كوچكي هر روز پياده به مدرسه مي رفت و برمي گشت، با اينكه آن روز صبح هوا زياد خوب نبود و آسمان نيز ابري بود. دختربچه طبق معمولِ هميشه، پياده به سوي مدرسه راه افتاد.

بعد از ظهر كه شد،‌ هوا رو به وخامت و طوفان و رعد و برق شديدي درگرفت. مادر كودك نگران شده بود که مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد و يا اينكه رعد و برق بلايي بر سر او بياورد، تصميم گرفت كه با اتومبيل بدنبال دخترش برود.

با شنيدن صداي رعد و ديدن برقي كه آسمان را مانند خنجري دريد، با عجله سوار ماشينش شده و به طرف مدرسه دخترش حركت كرد. اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد كه مثل هميشه پياده به طرف منزل در حركت بود، ولي با هر برقي كه در آسمان زده ميشد، او مي ايستاد، به آسمان نگاه مي كرد و لبخند مي زد و اين كار با هر دفعه رعد و برق تكرار مي شد.

زماني كه مادر اتومبيل خود را به كنار دخترك رساند، شيشه پنجره را پايين كشيد و از او پرسيد:

"چه كار مي كني؟ چرا همين طور بين راه مي ايستي؟"

دخترك پاسخ داد:

"من سعي مي كنم صورتم قشنگ به نظر بيايد، چون خداوند دارد مرتب از من عكس مي­گيرد."

نازبوی بازدید : 5 پنجشنبه 07 آذر 1392 نظرات (0)

وقتی باجوانان هستم ودرمحیط جوانان قرار دارم احساس من مثل احساس کسی است که در هوای صبحگاه تنفس می کند احساس تازگی وطراوت می کنم.آن چیزی هم که در ملاقات باجوانان اول بار به ذهن من می رسد وبارها به آن فکر کرده ام .که آیا خودشان می دانندکه چه ستاره ای در جبینشان می درخشد؟

من این ستاره را می بینم اما آیا خودشان هم می دانند؟

ستاره ی جوانی ستاره ی بسیار درخشان وخوش طالعی است.اگرجوانان این گوهر قیمتی وبی نظیررا دروجود خوئشان حس کنند فکر می کنم که انشاا... از آن خوب استفاده خواهند کرد.

اول استفاده ای که هر انسانی باید از روح شور وعشق وصفا ومعنویت ونورانیت ببرد این است که خود را نفس خودرا اندرون خودرا معنا وحقیقت خود  را تعالی بخشد.

مقام معظم رهبری

نازبوی بازدید : 8 پنجشنبه 30 آبان 1392 نظرات (0)
           حجاب مایه تشخص و آزادگی زن است برخلاف تبلیغات ابلهانه وظاهربینانه ی مادیگرایان ،مایه ی اسارت انسان نیست.حجاب ،وفار زن است ،متانت است،ارزش گذاری زن است ،سنگین شدن کفه آبرو واحترام اوست این را باید خیلی قدر دانست واز اسلام باید به خاطر مسئله ی حجاب تشکر کرد.
نازبوی بازدید : 8 پنجشنبه 30 آبان 1392 نظرات (0)

            شبی بیدارم کرد وگفت:نمی خواهی نماز بخوانی؟وقتی دیدم در آن سرمای زمستان زبیدات که سنگ هم می ترکد،یک فاصله ی طولانی را رفته وبا آب تانکر یخ زده وضو گرفته ومی خواهد نماز شب بخواند خجالت می کشیدم بلند نشوم می گفتم:چرا همین الان بلند می شوم اما هنوز قدمی از من دور نشده بودکه در خواب غفلت می افتادم وصبح بیدار می شدم.

          شهیدعلی شفیعی برای هرکس روشی داشت.زور نمی گفت،اما تلاش می کرد لذت عمل را بچشاند،بعددیگرکاری به کارت نداشت.چندین شب کار علی آقاهمین بود.وضوگرفته می آمدبیدارم می کرد،امادریغ که چند ثانیه بعد"،در بستر خواب می افتادم باااین احوال علی آقا کسی نبود،که به این راحتی برنامه ریزی اش را قطع کند.

شبی به هر سختی که بود بلند شدم،وقتی آب سرد،خواب را از سرم پراند،تازه متوجه شدمچه لذتی دارد.در این شب های خلوت باخدای خودت تنهاباشی وحرف بزنی!همانجا به زمین نشستم ودستانم را به آسمان بلند کردم لذت اولین نماز شب نان در روحم اثر کرد که هنوز فراموش نکرده ام.

نازبوی بازدید : 4 پنجشنبه 16 آبان 1392 نظرات (0)

روزهارابایادت شب می کنم وهرشب منتظرت هستم درتاریکی شب های ظلمانی.منتظرشنیدن صدای گام هایت درپس کوچه های انتظار.

آری من منتظراوهستم که خودنیزمنتظراست.شیعیان ،این مظلومان همیشه تاریخ، انتظار آمدن لحظه هایی را می کشند،انتظار آن لحظه که عطروبوی خوش محمدی(ص)سراسر جهان را یک یک باردیگر معطر کند
،انتظار آن لحظه ای که خاطره ی مظلومیت زهرا(س)وعلی(ع)وفرزندانشان رادر خود نهفته دارد.انتظار لحظه ای که در آن طنین
*این طالب بدم المقتول بکربلا*زمین وآسمان رافرا گیرد

در آن لحظه گل نرگس وامیدشیعیان از راه می آید.از سفری دور،به دوری قرن های طولانی،کوله بارسفر انتظار را زمین نهاده واز درون آم سبزی وطراوت وعدل

وعدالت راکه ارمغان سفربرای منتظران چشم به راه بیرون می آورد.می دانم خود او نیز منتظر آن لحظه است.

ای مولا!سر انگشتان شفا بخش تو،سبزینه سراسردنیاست.هرگاه نیم نگاهی به سوی ماروا کنی،روان مادر گلزارطلوع وتجلی،ازهمه پژمردگی هارها میابد

همه شب منتظرت هستم،تااگرشبی گذرت به کوچه دلمان افتادواز روی کرم گوشه چشمی به کوچه دل ما کردی وآن را از نور خود منور ساختی در خواب غفلت فرو نرفته باشد.

من تنها به جمعه می اندیشم ای کاش هرروز جمعه بود وجمعه ای معطر نزدیک جمعه موعود،جمعه ای به عطر خوش محمدی(ص)جمعه ای سرخ وحسینی

(ع)جمعه ای سفید به پاکی دل منتظران عاشق وجمعه ای سبز به سبزی جمعه ظهور

اللهم عجل لولیک الفرج

نازبوی بازدید : 5 پنجشنبه 16 آبان 1392 نظرات (0)

ماهی با شتاب به کنار ساحل می آید و کرمی معلق را می بیند و با چه ولعی آن را به دهان می گیرد ، اینجاست که شصت صیاد خبر دار شده و آن را بالا می کشد و همین که ماهی بالا آمد، تازه میفهمد که چه داده و چه گرفته ! دریایی به جای کرم مرده ای ، که تازه آن را هم نتوانست فرو برد. داستان کربلا داستان ماهی و دریاست. لشگریان یزید دریایی به عظمت و بزرگی  سیدالشهدا(ع) را از دست دادند ، آن هم برای رسیدن به چیزهای ناچیزی که به آن هم دست نیافتند. و این نشان می دهد که جهالت و نادانی با آدمی چه که می کند! یکی از درس های بزرگ عاشورا و محرم این است که نشان می دهد و به نمایش می گذارد که نادانی چه عوارض و پیامد های سنگین و ننگینی در پی دارد. از اين رو در فلسفه قیام سیدالشهدا (ع) آمده است که: یستنقذ العباد من الجهاله  تمام تلاش سیدالشهدا(ع) این بود که بندگان خدا از نادانی نجات پیداکنند

نازبوی بازدید : 11 پنجشنبه 09 آبان 1392 نظرات (0)

سیزدهم آبا تورا خوب می شناسم تاریخ میهنم در این روز تلاطمی خدایی دارد.روزی که دانش آموزان وطنم صف به صف بااراده ی آهنین نمازعشق را به جماعت اقتدا کردند.

سیزدهم آبان دیدی که ایرانیان از پای ننشستند وبارهبر خودتاپای جان عهد جانانه بستندواکنون توای جهان باز می بینی رفته از جهان گرچه آن روح خدا لیکن علم مهرش برپاست هنوز وتاتاریخ می نگارد چنین خواهد نگاشت:

روح ا.. برای همیشه در دل های آزادی خواهان جاودانه خواهد بود

اینیکی را بشنو همکلاسی شهیدم اگرچه برگ برگ کتابت نقش برزمین شد بوی باروت دژخیماندرفضای دانشگاه پیچید.

گل های بهاری به خزان پائیز رسیدند.اکنون خوب نظاره کن همکلاسی شهیدم من از تبار دانایی امید وزندگی بنگربنگر چگونه

اندیشه های دانش آ؛موزان وطن به بار نشسته است.///

نازبوی بازدید : 5 پنجشنبه 09 آبان 1392 نظرات (0)

نقل ازپدرشهید(احمدشاهدی)

قبل ازاین که احمدبه جبهه برود اسم یک دوچرخه را برایش نوشتم.دوهفته بعدازاین که به جبهه رفت اسمش برای دوچرخه درآمدوخبردادند که برویم آن را تحویل بگیریم،ولی احمددیگرنیامد!

وقتی وصیت نامه اش را خواندم نوشته بود من که دیگرنمی آیم وآن دوچرخه را سوارنخواهم شد ولی آنرابه یک پسریتیم بدهید.

فرداصبح آن دوچرخه را به شخصی دادم وگفتم احمد آن را اهدا کرده است به شما.هنوز که هنوز است آن دوچرخه را سوار می شود وبرایش فاتحه می فرستد.!!!

 

نازبوی بازدید : 8 یکشنبه 17 شهریور 1392 نظرات (0)

آقا جان بیا...

می گویند روزی که بیایی زمین از دو پهنا باز می شود وعشق دوری به معشوق برسد ودیگر عاشق٬ عاشق نباشد.چراغ ها راخاموش کنید بگذارید از تاریکی به آسمان نگاه کنم وببینم که آسمان چه زیباست وقتی که اوبیاید زیباتر هم می شود وعالم دگرگون.

 

می ترسم روزی بیایی که عکس من در صفحه سفر کرده ها باشدودیگر نتوانم بنویسم وحرف های ناگفته ام برای همیشه در این قلب پنهان بماند وکسی ادامه سرود قلبم رانشنود پس کمکم کن نوشته هایم را باقلبی صاف بنویسم.

ای سبزترین موعود راهی نمانده تاسرودن آخرین ترانه انتظار٫نیمه شبهای نیایش رابه عشق تو به قامت می ایستم و هر صبح کتاب خواب رابه عشق روی تو می بندم و فصل روز رمان زندگی را با (اللهم ارنی الطلعة الرشیدة)آغاز می کنم و به شوق رویشی دوباره امید بر زندگیم می افشانم چرا که آمدنت را باور دارم و به تقدس همین باور است که هر جمعه دروازه های نگاهم را به چراغ های انتظار آذین می بندم.

آقا جان٬تورا به حرمت مسافران جاده انتظار٬به حرمت ناله های یا" غیاث المستغیثین" بیا.بیا که قطار زندگی آنقدر سریع می گذرد که می ترسم

بلیت عمرم به سر آید

نازبوی بازدید : 3 پنجشنبه 31 مرداد 1392 نظرات (0)
دشت: شب . توی سنگر نشسته بودیم و چرت می زدیم . آن شب ، مهتاب عجیبی بود . فرمانده آمد داخل سنگر . گفت : این قدر چرت نزنید تنبل می شوید . به جای این کار بروید اول خط، یک سری به بچه های بسیجی بزنید . نمی توانستیم دستور را اطاعت نکنیم . بلند شدیم و رفتیم به طرف خاک ریزهای بلندی که در خط مقدم بود . بچه های بسیجی ابتکار خوبی به خرج داده بودند. آنها مقدار زیادی سنگ و کلوخ به اندازه ی کله آدمیزاد روی خاک ریز گذاشته بودند که وقتی کسی سرش را از خاک ریز بالا می آورد، بعثی ها آن را با سنگ و کلوخ اشتباه بگیرند و آنها را نزنند ! مهتاب از آن طرف افتاده بود و ما، بی خبر از همه جا بر عکس، خیال می کردیم که اینها همه کله ی رزمنده هاست که پشت خاک ریز کمین کرده اند و کله هایشان پیداست . یک ساعت تمام با سنگ ها و کلوخ ها سلام و علیک و احوالپرسی کردیم و به آنها حسابی خسته نباشید گفتیم و بر گشتیم ! صبح وقتی بچه ها متوجه ماجرا شدند تا چند روز، نقل مجلس آنها شده بودیم . هی ماجرا را برای هم تعریف می کردند و می خندیدند ! *تانک : یکی فریاد زد : آنجا را نگاه کنید ... ! یکدفعه دیدیم یک تانک عراقی از دور چرخید و دور زد و یک راست آمد طرف ما . هر کسی به سویی دوید . آماده شدیم که تانک را بزنیم . تانک، وقتی که به نزدیک رسید، ناگهان ایستاد . دریچه بالایی اش آرام باز شد . فکر کردیم راننده اش می خواهد تسلیم شود . همه، اسلحه ها را آماده کردیم . احمد، از بچه های نترس و شجاع ما بود . سرش را از داخل تانک بیرون آورد، می خندید . داد زدم : احمد ! گفت : نترسید، اون پشت بود . بعثی ها ولش کرده بودند به امان خدا ! من هم اون قدر باهاش ور رفتم تا روشن شد و آوردمش اینجا . حتماً به دردمان می خورد !
نازبوی بازدید : 5 پنجشنبه 31 مرداد 1392 نظرات (0)
رجائی در سال 1312هجری شمسی، در قزوین متولد شد. در سن 4 سالگی از نعمت داشتن پدر محروم شد و تحت تکفل مادری مهربان قرار گرفت. درسال 1327 به تهران مهاجرت کرد و سال بعد وارد نیروی هوائی شد. در مدت 5 سال خدمت در نیروی هوائی، دوره متوسطه را با تحصیل شبانه گذراند. در سال 1335 به دانشسرای عالی وارد شد و دوره لیسانس خود را در رشته ریاضی به پایان برد و به سمت دبیر ریاضی در وزارت فرهنگ استخدام گردید. در اردیبهشت 1342 به علت فعالیتهای سیاسی علیه رژیم طاغوت دستگیر و 50 روز زندانی شد. پس از آزادی با شهید باهنر به سازماندهی مجدد هیئت موتلفه پرداخت و داوطلبانی را به جبهه فلسطین اعزام کرد. پس از بازگشت در سال 1353 دستگیر و دو سال در زندانهای انفرادی رژیم پهلوی انواع شکنجه ها را تحمل نمود. شهید رجائی در سال 1358، مسئولیت وزارت آموزش و پرورش را به عهده گرفت و به دنبال تمایل مجلس در تاریخ 18/5/1359 به عنوان اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران به مجلس معرفی و با رأی قاطع به نخست وزیری انتخاب شد و با عزل بنی صدر از جانب امام به عنوان رئیس جمهوری اسلامی ایران معرفی گردید و سرانجام در هشتم شهریور ماه 1360 توسط ایادی دشمنان انقلاب به فیض رفیع شهادت نائل آمد. اگر بخواهیم بهتر و دقیق تر به زندگی شهید رجایی نگاه کنیمچیزی که بیشتر به چشم میآید، سخت کوشی اوست. شهید رجایی پس از آنکه از نعمت پدر محروم گردید برای تأمین زندگی خود و خانواده از هیچ تلاشی فروگذار نکرد او با انجام کارهای به ظاهر کم ارزشی چون دستفروشی و... روزها را میگذراند و شبها وقت خود را صرف درس خواندن میکرد چراکه هدفی با ارزش در مقابل او قرار داشت و او را در راهی که انتخاب کرده بود مصمم تر می کرد. زندگی افرادی چون شهید رجایی میتواند الگویی مناسب برای ما باشد ما که شاید لحظه ای نتوانیم تصور چنین شرائطی را برای خود داشته باشیم .اما از همه مهمتر این است که او با تلاش و کوشش خود توانست سرانجام در برهه های حساس از انقلاب نقش مهمی ایفا نماید و در عرصه علم و عمل به چهره ای نمونه و ماندگار بدل گردد. (1) زندگینامه شهید دکتر محمدجواد باهنر شهید حجت الاسلام دکتر محمد جواد باهنر ، در سال 1312 هجری شمسی در خانواده ای پیشه ور در شهر کرمان به دنیا آمد. پس از اخذ دیپلم در سال 1332 به قم رفت و سطوح عالی علوم اسلامی را در حوزه علمیه قم سپری نمود؛ فقه را در محضر مرحوم آیت الله بروجردی، اصول را در محضر امام خمینی (ره) و تفسیر و فلسفه را نزد مرحوم علامه طباطبائی فرا گرفت و سپس به تحصیلات دانشگاهی رو آورد و در دو رشته علوم تربیتی و دکترای الهیات از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. شهید باهنر در اسفند ماه 1342 پس از ایراد سخنرانی هائی در مسجد «هدایت» ، «الجواد» و«حسینیه ارشاد»، به مناسبت سالگرد حادثه فیضیه دستگیر و به زندان های کوتاه مدت محکوم شد و از سال 1350 ممنوع المنبر گردید. وی در سال 1357 به فرمان امام به عضویت شورای انقلاب اسلامی درآمد و به دنبال انتخاب شهید رجائی ، به عنوان نخست وزیر دولت رجایی انتخاب شد. در گرامیداشت هفته دولت، شاهد افتتاح و کنلگزنی ها ، بازدیدها ، گزارش عملکردها و ... میباشیم ، هفتهای سرشار از کار و فعالیت برای دولتیان و البته رسانهها. دراین هفته همچنین این امکان فراهم میآید تا از ابعاد مختلف کامیابیها و ناکامیهای عملکرد دولت را مورد نقد و بررسی قرار داده و به ترسیم افقهای مطلوب آینده براساس واقعیتهای موجود بپردازیم. بنابرین هفته دولت، فرصتی است تا لختی تأمل کنیم و به آن چه در گذر شتابزده زمان پنهان مانده، نظر افکنیم. باید رنج و تلاش مسؤولان متعهد کشور را ارج نهیم، خدمتهی نادیدنی دولت مردان خدمتگزار و صاحب منصبان درد آشنا را سپاس گوییم و در مقابل کاستیها، نقصها و کمبودها را بیان نموده و بدون فرافکنی و توجیهات غیرموجه، قصورها و تقصیرات دولت را صادقانه با مردم در میان گذاریم تا از همراهی و پشتیبانی همیشگی آنان برخوردار باشیم. بیشک خلوص در عمل،صفا و صمیمیت نهفته در اعمال آن شهیدان والا مقام باعث گردید که علی رغم کوتاهی مدت صدارت نامشان همواره در تاریخ پر افتخار ین مرزوبوم جاودانه بماند. (2) ویژگیهای شهید رجایی شهید رجایی هرگز فروتنی خود را از دست نداد. او همیشه خود را از مردم، همراه مردم و برای مردم می‏دانست و برای رضای خدا خدمت می‏کرد. او مردی با حوصله، پرکار و خستگی‏ناپذیر بود. به‏طوری که در یکی از جلسات، که طولانی و خسته کننده بود، و یکی از دوستان به ایشان گفتند: «خسته نباشید، شهید رجایی در جواب گفتند کسی که به خاطر اعتقادش کار می‏کند خسته نمی‏شود». ویژگی دیگر صلابت و تعهّدی بود که در راه انقلاب داشت. او هرگز سازش‏پذیر نبود، چه در دوران زندان با آن‏همه شکنجه که هرگز حاضر به عقب‏نشینی از آرمان‏هایش نشد، و چه در دوران خدمت و مسئولیت که با جدیّت آنها را انجام می‏داد و خود را متعهد به اجرای این ارزش‏ها می‏دانست و حیات انقلاب را به بقای آنها می‏دانست. چهارمین ویژگی ساده‏زیستی اوست هرگز زندگی‏اش از سطح مردم عادی فراتر نرفت و جلوه‏های کاذب زندگیِ تجمّلاتی نتوانست او را از مردم جدا کند. از زمانی که دست فروش بود تا وقتی که معلم و وزیر و رئیس جمهور شد، همدل و همسان با مردم زیست و هم‏چنان فرزند انقلاب باقی ماند. (3) معلم واقعی: همسر شهید رجایی می‏گوید: او در زندگی برای من یک معلم واقعی بود؛ چرا که فقط حرف نمی‏زد، بلکه عمل می‏کرد و بهترین ویژگی یک معلم همان عمل اوست. همیشه اگر ضعفی در خودش می‏دید، سعی می‏کرد در آن مورد کسی را نصیحت نکند و تا خودش را اصلاح نمی‏کرد، بر زبان نمی‏آورد. (4) اندیشه شهید رجایی برای نخست وزیری من مقلد امام، فرزند مجلس و برادر رئیس جمهور هستم. امام خمینی ره و رهبری نظام از دیدگاه شهید رجایی شهید رجایی در دفاع از ولایت و ارزش‏های انقلاب اسلامی هرگز مسامحه نمی‏کرد و با تمام توان در راه اجرای آن آرمان‏ها تلاش می‏نمود. شهید رجایی درباره امام خمینی رحمه‏الله گفته‏اند: «آنچه من تعهد دارم و آنچه وزرا با من تعهد کرده‏اند، مقلد امام بودن است» و در جای دیگر گفتند: «ما در جامعه یک حزب هستیم که رهبر آن امام است». و همچنین فرمودند: «انقلابی کسی است که تفکر امام را در همه ابعاد قبول داشته باشد». (5) شهید رجایی در مورد رهبری می‏گویند: «مسئله رهبری بنا بر ضرورت انقلاب باید خوب شناخته شود. رهبری در شخص امام نیست؛ در موضوع امام است، موضوع مرجع تقلید است. مرجع تقلید با مصدق فرق می‏کند؛ با لنین فرق می‏کند [...] کلیه حرکات ما از موقعی که چشم باز می‏کنیم (صبح) تا موقعی که چشممان را می‏بندیم (شب) هر کاری که می‏کنیم یک مسئله شرعی است. چه کسی این مسئله شرعی را مشخص می‏کند؟ مرجع تقلید. پیوند را احساس کنید. پیوند، پیوند اعتقادی است، نه پیوند سیاسی. پیوند سیاسی یک بعد رهبری است». (6) پیام امام خمینی ره به مناسبت شهادت شهیدان رجایی و باهنر امام خمینی رحمه‏الله به مناسبت شهادت شهیدان رجایی و باهنر فرمود: «ملتی که قیام کرده است در مقابل همه قدرت‏های عالم، ملتی که برای اسلام قیام کرده است، برای خدا قیام کرده است، برای پیشرفت احکام قیام کرده است، این ملت را با ترور نمی‏شود عقب راند؛...گرچه خود واقعه و خود این افرادی که شهید شده‏اند، در نظر همه ما عزیز و ارجمندند.آقای رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی هستند که با هم در جبهه‏ های نبرد با قدرت‏های فاسد هم جنگ و هم رزم بودند. مرحوم رجایی به من گفتند که من بیست سال است که با آقای باهنر همراه بودم و خدا خواست که با هم از این دنیا به سوی او هجرت کنند». (7) ارزیابی مقام معظم رهبری حادثه شهادت رجایی و باهنر مقام معظم رهبری، یک‏سال بعد از شهادت مظلومانه رجایی و باهنر، در مورد ارزیابی این حادثه می‏فرماید: «ما امروز از این حادثه درس می‏گیریم که ضد انقلاب برای پیشبرد اهداف خودش، حاضر است چهره‏هایی به قداست رجایی و باهنر را به آن شکل فجیع نابود کند. ما می‏فهمیم که ضد انقلاب با چهره‏های منافقانه‏ای حاضر است در همه جا و حتی اتاق کار شهید رجایی نفوذ کند و به این وسیله، جنایتی را انجام دهد؛ در صورتی که شهید، با همه زیرکی و هوشیاری او را نشناسد و چهره منافقانه او را نتواند تشخیص دهد. ما این حادثه را در تاریخ گذاشتیم، اما یک بایگانی بسته و متروک نیست، بلکه هر لحظه در مقابل چشم ماست و باید از آن عبرت بگیریم و همچنان که بارها گفتیم، خودمان را برای سرنوشت افتخارآمیز و غرورآمیز این دو شهید عزیز آماده کنیم». (8) ویژگیهای اخلاقی شهید رجایی و باهنر از دیدگاه مقام معظم رهبری مقام معظم رهبری درباره ویژگی‏های اخلاقی شهیدان رجایی و باهنر می‏فرماید: «شهید باهنر، مرد بی‏تظاهری بود که هیچ کس از ظاهر آرام او نمی‏فهمید در باطن و ذهن و اندیشه موّاج او چه می‏گذرد. وی یکی از متفکرین و تئوریسین‏ها و ایدئولوگ‏های انقلاب بود. نوشته‏های زیادی داشت و کتاب‏های زیادی را تنظیم کرده بود....ارتباطات نزدیکی با شهید مطهری و شهید بهشتی داشت و هر دوی اینها، برای عظمت فکری و قدرت تفکر عملی او ارزش زیادی قائل بودند... نقش شهید رجایی و باهنر در افشا نمودن ماهیت لیبرالی و منافقانه بنی صدر، بسیار برجسته بود. البته شهید رجایی در درجه اول و بعد هم شهید باهنر در این مورد نقش داشتند. شهید رجایی با صبر خود و متانت و حوصله عظیم و با قبول دردها و رنج‏های قلبی و غیر قابل افشایی که داشت، توانست با تعبیر خود من با نرمش قهرمانانه‏ای، بنی صدر خائن را افشا و رسوا کند و به زمین بکوبد». (9) کلامی از شهید رجایی رهبری در ایران مسئله مرجعیت است و این کلمه ولایت فقیه، به تعبیر یکی از دوستان، تنها مشخصه قانون اساسی جدید از قدیم می‏تواند باشد؛ یعنی آن جوهره انقلاب اسلامی است. ما ولایت فقیه را به عنوان عالی‏ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی در قانون اساسی خود گنجانیده‏ایم. دولت [نیز] خود را موظف می‏داند که این قانون اساسی را که خونبهای صدها هزار شهید، معلول و اسیر و تبعیدی است با تمام قوا در جامعه پیاده کند. (10) کلامی از شهید باهنر ملت قهرمان ما تصمیم گرفته است خطّ اسلام و امام را رها نکند و صمیمانه در صحنه بماند تا حکومت و قوانین بر خط حاکمیت اسلام حفظ شود. برای ما شرق و غرب مطرح نیست. برای ما مسئله حقوق ملی و انسانی و آزادی و استقلال مطرح است. ما نمی‏خواهیم در حوزه اقتدار این و یا آن ابر قدرت قرار بگیریم. ما در هر حال برای مقابله و مقاومت آماده‏ایم و تسلیم، در فرهنگ انقلاب ما راه ندارد. نیروی عظیمی در اختیار ملت است. این سرمایه نباید از بین برود. ما بایستی این انقلاب را تا کسب پیروزی نهایی ادامه دهیم. (11) آخرین وصیتنامه شهید رجایی بیست روز قبل از شهادت، قبل از ترک خانه برای شرکت در جلسه ای مهم، همسر رجایی به او گفت: «پیشنهاد می کنم وصیت نامه ی جدیدی بنویسید. وصیت نامه قبلی را سال ها پیش نوشته اید. » . رجایی به یادآورد که در سال ۱۳۵۲ قبل از این که به زندان برود، وصیت نامه ای نوشته بود و آن روز، هشت سال از نوشتن آن وصیت نامه می گذشت. کمی فکر کرد. سپس کاغذی خواست تا وصیت نامه ای جدید بنویسد. او بر روی یک برگ کاغذ دفتر مشق بدون این که پاکنویس کند خوش خط و خوانا و بدون خط خوردگی و روان و ساده وصیت نامه ای نوشت و آن را به همسرش داد. نکاتی که در این چند خط به آن ها اشاره شده، بسیار قابل تأمل است: بسم الله الرحمن الرحیم این بنده کوچک خداوند بزرگ با اعتراف به یک دنیا اشتباه، بی توجهی به ظرافت مسئولیت از خداوند رحیم طلب عفو و از همه برادران و خواهران متعهد تقاضای آمرزش خواهی می کنم. وصیت حقیقی من مجموعه زندگی من است. به همه چیزهایی که گفته ام و توصیه هایی که داشته ام در رابطه با اسلام و امام با انقلاب تأکید می نمایم. به کسی تکلیف نمی کنم ولی گمان می کنم اگر تمام جریان زندگی مرا به صورت کتاب در آورند برای دانش آموزان مفید باشد. هر چه از مال دنیا دارم متعلق به همسر و فرزندانم می باشد. کیفیت عملکرد را طبق قانون شرع به عهده خودشان می گذارم. برادرم محمدحسین رجایی وصی و همسرم ناظر و قیم باشند. خدای را به وحدانیت، اسلام را به دیانت، محمد(ص) را به نبوت و علی و یازده فرزندان معصومین علیهم السلام را به امامت و پس از مرگ را به قیامت و خدای را برای حسابرسی به عدالت قبول دارم و از دریای کرمش امید عفو دارم. این مختصر را برای رفع تکلیف و تعیین خط مشی برای بازماندگان و بر حسب وظیفه شرعی نوشتم وگرنه وصیت نامه این بنده حقیر با این همه تحولات در زندگی در این مختصر نمی گنجد و مکّه، حج بیت الله بر من واجب شده بود امکان رفتن پیدا نشد. اینک که به لقاءالله شتافتم این واجب را یکی از بندگان صالح خداوند به عهده بگیرد. ثلث اموال به تشخیص بازماندگان به «خیرالعمل» صرف شود و اگر به نتیجه قطعی نرسیدند به بنیاد شهید بدهید. محمدعلی رجایی چگونگی شهادت شهید رجایی و باهنر در ساعت سه عصر، صدای انفجار مهیبی از ساختمان نخست وزیری برخاست. کارکنان به طرف محل انفجار دویدند. جمعیت زیادی از راه رسید. همه نگران رجایی و باهنر بودند. رجایی از چند روز قبل به فرمان حضرت امام خانواده اش را در یکی از واحدهای مسکونی نهاد ریاست جمهوری ساکن کرده بود تا دیگر مجبور به رفت وآمد به خانه اش نباشد. کمال، پسر سیزده ساله رجایی از دور شاهد شعله های آتش بود. او با حالی آشفته به مادرش تلفن کرد و ماجرا را با او در میان گذاشت تا همسر شهیدرجایی خودش را برساند. پیکرهای خونین و سوخته رجایی و باهنر را به بیمارستان منتقل کردند. شدت انفجار به حدی بود که ابتدا هیچ کس نتوانست کشته شدگان را شناسایی کند. جنازه ها را به بیمارستان انقلاب منتقل کرده و پیکر شهیدرجایی را در سردخانه قراردادند. هیچ کس نمی دانست که این پیکر سوخته، بدن شهیدرجایی است. به فکر یکی از اطرافیان او رسید که از روی دندان ها می توان فهمید که پیکر سوخته، بدن شهیدرجایی است یا خیر؟ اما سوختگی آن چنان بود که دهان رجایی به سادگی باز نمی شد. لحظاتی بعد یکی از پزشکان از راه رسید و پس از شستن لب ها با آب اکسیژنه، دهان را باز کرد و دندان ها دیده شد، اما باز هم کسی او را نشناخت. همسر شهید رجایی به بیمارستان آمد و در سردخانه پیکر سوخته شهید رجایی را شناسایی کرد. با شنیدن خبر شهادت رجایی و باهنر، مردم به خیابان ها ریختند و ایران در سوگ رئیس جمهور و نخست وزیر خود فرو رفت. با طلوع آفتاب روز نهم شهریور ماه سال 1360 مردم در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کرده و با سردادن شعار«رجایی، رجایی! راهت ادامه دارد! » پیکر او و شهید باهنر را تا بهشت زهرا مشایعت کردند
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 8
  • بازدید کلی : 418
  • کدهای اختصاصی